شبکه چهار - 4 مهر 1399

از فقه "مجاهد پرور" تا فقه "تمدن ساز" (سالگشت دفاع مقدس و یادمان ۳۵۰۰ طلبه شهید)

جمعی از طلاب نخبه حوزه های علمیه کشور معاونت تهذیب شورای مدیریت حوزه علمیه قم تابستان ۱۳۹۱

بسم‌الله الرحمن الرحیم

خدمت برادران و رفقای عزیز سلام عرض می‌کنم. من از دورانی که شما می‌گذرانید تجربه و درک مستقیم دارم. ما وارد عالم طلبگی شدیم. تقریباً سال 61 و در کوران جنگ و انقلاب بود که یک تیپ و یک طیفی از طلبه‌ها، یک موج طلبگی به وجود آمده بود که هم در جامعه به یک معنا ناشناخته و تازه‌رس بود و هم در خود حوزه گاهی درست درک نمی‌شد. طلاب جوان درس‌خوان در عین حال اهل جهاد بودند. اهل علم و اهل عمل بودند که در یک دست سلاح داشتند و در مناطق عملیاتی در کنار بسیجی‌ها و در خط مقدم می‌جنگیدند. یعنی به منبر اکتفا نمی‌کردند. اگر برای طلبه‌ها و برای رزمنده‌ها در مورد جهاد و شهادت آیه و حدیث می‌خواندند خودشان هم جلوتر از آن‌ها حرکت می‌کردند. در گردان خط‌شکن حضور داشتند. یعنی شما خیلی از گردان‌های عملیاتی را در آن زمان می‌دیدید که درست در نوک پیکان عملیات در هر واحد و هر گروهان و هر دسته و گردانی یک مشت طلبه‌ی جوان حضور داشتند. مکرر پیش می‌آمد که خطرناک‌ترین و سخت‌ترین مقاطع یک عملیات می‌دیدید چند طلبه جلوی نیروهای عملیاتی رزمی حضور دارند. در واحد اطلاعات عملیات و واحد تخریب که معمولاً دو واحد سرخ در هر لشکر حساب می‌شدند که بین بچه‌های تخریب و اطلاعات عملیات مشهور بود که می‌گفتند حداکثر عمر ما 6 ماه است و واقعاً هم همین‌طور بود. شما امروز نیرویی در تخریب نمی‌بینید که 6، 7 سال در تخریب یا اطلاعات عملیات بوده باشد و سالم هم باشد. اکثر بچه‌ها بعد از یک سال، دو سال یا 6 ماه شهید یا جانباز می‌شدند. شما می‌بینید در همان بخش و در همان واحد معمولاً یک مشت طلبه همیشه حضور داشتند. من یادم می‌آید عملیات کربلای 4 که یک عملیات بسیار سختی بود در یک واحد عملیاتی که باید سخت‌ترین کار را انجام می‌داد، 40 طلبه حضور داشتند. تقریباً دسته‌های ویژه‌ی عملیاتی که معلوم بود این‌ها می‌روند و برنمی‌گردند و شهید می‌شوند چند طلبه داشت یا فرمانده‌ی آن دسته بودند. در لشکر ما یک دسته‌ی ویژه‌ی شهدا بود که اسم آن اصلاً شهدا بود چون در هر عملیاتی بچه‌های این دسته معمولاً شهید می‌شدند. یعنی خطرناک‌ترین بخش عملیات به عهده‌ی این‌ها بود. وقتی گره‌ی عملیات کور می‌شد باید بچه‌های دسته‌ی شهدا وارد عمل می‌شدند. در گردان‌های مختلف مثل گردان روح‌الله و گردان‌های دیگر در لشکر ما هم بودند. مثلاً می‌دیدی مسئول این دسته یک طلبه است. خب این که تقریباً 3 هزار طلبه در جبهه شهید شد به لحاظ نسبت جمعیتی هیچ صنفی به اندازه‌ی طلبه شهید نداده است. منتها این‌ها نماینده‌ی غالب حوزه نبودند. این که عرض می‌کنم در جامعه افکار عمومی توقع نداشت یک طلبه‌ی جسور و شهادت‌طلب سلاح بردارد و جلوی همه حرکت کند، جلوی ستون غواص‌ها طلبه‌ها باشد همین است. جامعه چنین چیزی را ندیده بود. در تاریخ ما و اصلاً در تاریخ همه‌ی روحانیت‌های همه‌ی ادیان و مذاهب چنین چیزی نبوده است. در خود حوزه این مشکل داشت. در خود حوزه هم این طلبه‌های عملیاتی که هم خوب درس می‌خواندند و هم اهل عمل بودند این‌ها غریب بودند. حتی یک زمان‌هایی را یادم هست که حتی اذیت هم می‌شدند. یعنی بر سر مسائل مختلف آن موقع چون فضا مثل الان نبود و تفاوت‌هایی داشت اذیت می‌شدند. جریان‌های تفکیک دین از سیاست و تفکیک دین از عدالت و عقلانیت هم در حوزه‌ها حضور داشتند. الان هم حضور دارند. آن موقع قویاً می‌ایستادند. یعنی ما داشتیم کسانی را که اصل امام و انقلاب و نهضت را قبول نداشتند و می‌گفتند این‌هایی که به جبهه می‌روند و کشته می‌شوند شهید نیستند. ما این‌ها را داشتیم و در حوزه هم بودند. الان هم کم و بیش بعضی هستند که خیلی صریح جرئت نمی‌کنند حرف بزنند. منشور روحانیت که امام چند ماه مانده به آخر عمرش آن را صادر کرد. من آن موقع قم بودم. جنگ تمام شده بود و متأهل شده بودم و از حوزه‌ی مشهد به قم رفتم. آن‌جا امام گفت خون دلی که پدر پیرتان از دست متحجرین در حوزه‌ی قم و نجف خورده از دست ساواک و دربار نکشیده است و این خیلی حرف عجیبی بود. تعبیر به مارهای خوش خط و خال در حوزه کرد. تعابیری که به غیر از امام هیچ کس نمی‌توانست بکند. یعنی خود من الان هم جرئت نمی‌کنم همچین کلمه‌ای را به کار ببرم. گفت افعی‌های خوش خط و خال در حوزه هستند. تعبیر به ولایتی‌های بی‌دین کرد که از ولایت اهل بیت(ع) حرف می‌زنند و خودشان را هم از بقیه متدین‌تر و متشرع‌تر می‌دانند ولی حقیقتاً دین ندارند. چون کسی که حاضر نیست از جان و مال و آبروی خود در راه خدا بگذرد و اهل جهاد نیست و عزت دین را در صحنه‌ی تاریخ نمی‌خواهد و برای آن هزینه‌ای نمی‌کند و دین برای او ابزار سرگرمی یا جاه‌طلبی‌های مذهبی شخصی است حقیقتاً دین ندارد. امام تعابیر تند از این قبیل به کار بردند و این نشان می‌داد که یک خطری در حوزه وجود دارد. آن جریان بعضی آگاهانه و بعضی ناآگاهانه هستند، بوده‌اند و خواهند بود. یک جریان دیگری هم که امام می‌گفت اسلام آمریکایی و انگلیسی است یک پا در حوزه دارد. جریان‌های متحجری که به نام دین و ولایت اهل بیت(ع) و به نام فقه و این مباحث جلوی حرکت امام و انقلاب اسلامی ایستادند و یا فاصله گرفتند و اعلام کردند این‌ها دینی نیست. از نظر آن‌ها حکومت شاه و صدام بر قم و نجف مشروع بود و با آن‌ها تقیه می‌کردند اما وقتی خمینی وارد صحنه می‌شود مشروع نیست. یک چنین دیدگاهی داشتند. الان هم متأسفانه در سطح جامعه مشغول یارگیری و کادرسازی هستند. در یک دهه‌ی اول انقلاب یک مقدار ضعیف شدند ولی الان دوباره من می‌بینم که مدرسه‌های غیر انتفاعی در حوزه می‌سازند و در آموزش و پرورش شروع کردند روی جوان‌ها کار کردن و یک مذهبی که اصول اصلی آن یکی قمه‌زنی و حرمت تکنولوژی و حرمت نظام‌سازی و حکومت‌سازی در عصر غیبت و روز قدس به ما ربطی ندارد و دین از سیاست جداست و ولایت فقیه نیست و کاری به عدالت جهانی و این مباحث نداریم و این که فقه ربطی به مبانی علم و تکنولوژی ندارد و این که این‌ها کار خود حضرت است و ایشان که بیایند این کار را انجام می‌دهند و یک برخوردهای کاملاً گزینشی و منفعت‌طلبانه با دین، حذف قرآن و حذف عقل از فقه و با روایات برخورد سطحی و کاملاً گزینشی می‌کنند. «ایمان ببعض و کفر ببعض». بر اساس منافع خودشان است. هم این جریان و هم شاخه‌ی دوم اسلام آمریکایی انگلیسی که جریان اباحه‌گری و سکولاریزه کردن جامعه و حتی فقه هستند. جریان‌های غرب‌زده‌ای که متأسفانه آن‌ها هم در حوزه در حد محدودی همیشه حضور داشته‌اند. ما زمان قبل از انقلاب حتی طلبه‌ای داشتیم که کمونیست شده بود. کمونیست بود و معمم هم بود. گرایش‌های مارکسیستی داشت. بعد از انقلاب و همین الان معممی داریم که فقه و اصول هم خوانده، با الفاظ و کلمات هم آشناست ولی در مبنا تفکر لیبرال و لاییک است. معمم هم هست. اصطلاحات هم بلد است. هم جریان اباحه‌گری و غرب‌زده در درون جامعه‌ی دینی و مذهبی و حتی جامعه‌ی روحانیت هست، گرچه عده‌ی آن‌ها زیاد نیست و کم هستند ولی گاهی مؤثر هستند، و هم جریان‌های متحجر، جریان‌هایی که عملاً حرف‌ها و وجود و رفتار آن‌ها به نفع کفر است و امام و انقلاب را هم بدعت‌گذار می‌دانند. مثلاً تا بحث وحدت شیعه و سنی می‌شود می‌گویند با قاتلان حضرت زهرا متحد بشویم؟ اولاً اهل سنت و سنی‌های امروز چه ربطی به قتل حضرت زهرا(س) دارند؟ همان‌طور که جنابعالی از کوچکی در خانه اسم علی و حسن و حسین آوردند او هم از کوچکی در خانه اسم ابوبکر و عثمان و عمر و علی را برایش آورده‌اند. این‌ها چه گناهی دارند؟ بعضی از این‌ها حتی فتوا دادند که شرکت در راهپیمایی روز قدس هم حرام است. برای این که به ما ربطی ندارد. قدس به ما چه؟ شعور دینی و سیاسی و غیرت دینی‌ این‌ها را ببینید که چقدر است. 4، 5 حکم را پیدا کردند و در همه‌ی مسائل گزینشی رفتار کردند. مثلاً در مسئله‌ی خانواده یک چیزی را یاد گرفتند. جریان‌ غرب‌گرا عملاً به سمت اباحه‌گری و شکستن حدود الهی و مبارزه با عفت و حجاب و حیا و نهاد خانواده تحت عنوان آزادی زن و حقوق مدرن خانواده است و این جریان متحجر هم فقط آن بخش‌هایی را پیدا می‌کنند که بتوانند با تفسیر خودشان ظلم به زن و تحقیر زن و حبس زن را توجیه فقهی و مذهبی بکنند. یک کلمه اذن شوهر دیده، یک کلمه اذن خروج از خانه و 3، 4 عبارت دیگر را دیده و 20 مورد دیگر را هم در کنار این ندیده است. اذن شوهر از اذنی که شارع به حاکم و ولی امر در مورد جامعه داده که بیشتر نیست. ولایت حاکم در حکومت جامعه مشروع به عدالت است. برداشت می‌کند که اذن شوهر به معنی دیکتاتوری مرد است. یعنی هر جا میل دارد بگوید برو و هر جا میل دارد بگوید نرو. یعنی اصالت میل است. این طاغوت است. ولایت شوهر بر زن یا حتی بر فرزند ولایت به شرط مصلحت و در صورت رعایت عدالت است. این‌طور نیست که نفس تو هر چه می‌گوید بقیه تابع نفس تو باشند. نه در خانواده و نه در جامعه و نه در حکومت این‌طور نیست. ضمن این که لزوم اطاعت هست. ولایت هست، حرمت خانواده هست، همه‌ی این‌ها هست. این یک حد اعتدال است. یعنی یک نگاه نظام‌سازانه‌ی عقلانی و اخلاقی کاملاً متشرعانه به همان روش فقه سنتی ما و به همان روش استدلال جواهری و نه روش‌های من‌درآوردی باشد. ما هم در عرصه‌ی سیاسی و هم در عرصه‌ی فقهی و علمی با هر دو جریان مواجه هستیم. این را در نظر داشته باشید که این‌ها در بیرون حوزه هستند، در درون حوزه هم حضور داشته‌اند و دارند و دو شاخه از اسلام انگلیسی و آمریکایی هستند. حالا چه بدانند و چه ندانند و هر دوی این‌ها به نفع حذف شریعت از عرصه هستند. چه آن جریان متحجر که یک دین غیر عقلانی و یک شرع غیر اخلاقی و غیر نظام‌سازانه را به طور گزینشی برداشت می‌کند و با آن برخورد می‌کند و چه آن جریانی که به نحوی به دنبال اباحه‌گری و شریعت‌زدایی به اسم نواندیشی دینی و روشنفکری دینی است. با هر دو جریان مواجه هستید. هر دو را باید شناخت. هر دو خطرناک هستند. هر دو در جامعه و حتی در حوزه حضور دارند. البته جریان متحجر معمولاً به لحاظ تاریخی و ریشه‌ای قوی‌تر است. حضور قوی‌تری دارد ولی جریان غرب‌گرا در درون حوزه و یا جریان‌های التقاطی که بین بعضی از معممین پیدا می‌شدند و می‌شوند و خواهند شد، تعداد کمی دارند ولی بعضی از آن‌ها به لحاظ کیفی اثرگذار هستند. بدون جنگ و دعوا و تکفیر و توطئه‌اندیشی که البته باید حساس بود و پشت همه‌ی این مسائل توطئه هم هست، دخالت دشمن هم هست ولی ما و شما به عنوان یک طلبه باید مبنا را بر این بگذاریم که به لحاظ فکری و نظری چگونه هر دو جریان را آسیب‌شناسی بکنیم و خط وسط و امت وسط را در حوزه بشناسیم و احیا کنیم و سربازان آن جریان باشیم. عمل‌گرایی و طلبگی و همواره اهل جهاد بودن که در واقع این‌ها مدخل بحث ما برای بحث فقه سیاسی است. فقه جهادی و اخلاق جهادی داشتن است. یک عده آمدند ادعای تشیع کردند و این که آقا ما در مسیر هستیم و دل شما محکم باشد. امام باقر(ع) فرمودند کدام یک از شما یک اخگری از آتش در مشت بگیرید و در دست خود نگه دارید تا خاموش بشود؟ همه ترسیدند و هیچ کس جواب نداد. اول هم خیلی گفتند که اموال و جان و همه چیز ما در راه اهل بیت(ع) است. از همین حرف‌هایی که به قول امام ولایتی‌های بی‌دین می‌کنند. در مجلس روضه یک طوری گریه می‌کند و به سر خودش می‌زند و قمه می‌زند که تعجب می‌کنی. همه‌ی این‌ها به شرط این است که بداند دیگر بیشتر از این نیست. اما اگر بگویند جان و مال و آبروی خود را برای امام صادق بگذار، دیگر اهل آن نیست. نه اهل شهادت است، نه اهل انفاق است، نه اهل این است که اموالش را بدهد، نه اهل این است که از آبروی خود برای دین خدا بگذارد. یک مراسمی است که بازی می‌کنند. یک نقش، یک جشن، یک عزایی است که می‌گیرند و می‌روند. امام صادق(ع) فرمودند پیش پدرم امام باقر(ع) آمده بودند و ادعا می‌کردند و پدرم فرمودند که کدام یک از شما حاضر هستید این کار را بکنید که می‌گویید به صحنه بیایید که ما اهل کار و اهل عمل هستیم؟ امام باقر(ع) فرمودند کدام یک از شما حاضر هستید آتش در مشت بگیرید تا خاموش بشود؟ هیچ کس بلند نشد. امام صادق(ع) فرمودند من بلند شدم و گفتم من حاضر هستم. دو بار این اتفاق افتاد و من گفتم این کار را می‌کنم. پدرم فرمود منظورم شما نبودی. من و شما که یکی هستیم. منظور من این آقایانی است که به این‌جا آمده‌اند و شعار می‌دهند. شما چگونه حاضر هستید از جان خود در این راه بگذرید و از مال خود بگذرید؟ ما داشتیم و داریم و همیشه خواهیم داشت کسانی را که وقتی با مردم حرف می‌زنند به شکلی از مذهب و تقوا حرف می‌زند که انگار جزو اولیا الله است و همین الان از جلسه‌ی خصوصی با انبیای الوالعظم آمده است. انگار همین الان در خدمت حضرت بوده و صحبت خصوصی می‌کرده‌اند و همین الان تشریف آورده‌اند. یکی از این آقایان که خیلی ادعای ملاقات می‌کرد یک وقت پیش آقای جوادی رفته بود. یک کسی معرفی می‌کند و می‌گوید ایشان فلان آقا هستند که خدمت آقا می‌رسند. آقای جوادی گفته بود ظاهراً فکر می‌کنم آقا خدمت ایشان می‌رسند. چون این‌طور که ایشان در کتاب و حرف‌های خود ادعا می‌کند که فلان روز آقا آمدند و با هم نشستیم و بعد به من پول دادند و این پول را به فلانی دادم و بعد فلان جا مریض بودم و به عیادت من آمدند ظاهراً آقا هر روز خدمت این آقایان می‌رسند. همین تیپ‌ها که در این مناسک در حد روضه‌خوانی و چراغانی در چشم هستند. ولی آن لحظه‌ای که بگویند در روایات که این‌طور چیزها را از ما و شما نخواسته‌اند، در اصل عمل که این همه آیات و روایات داریم کجا هستی؟ چرا نه اهل جهاد هستی، نه اهل انفاق هستی، نه اهل اخلاق هستی، نه اهل گذشت هستی، نه اهل فداکاری هستی. چرا این‌جا مذهب خاصی درست کرده‌اید؟ این هم بدعت است. بدعت یعنی چیزی که جزو دین نیست به عنوان دین به مردم معرفی کنی و آن‌چه دین است به عنوان غیر دین معرفی کنی. هر دوی این‌ها بدعت است. اگر کسی را به عنوان نماد دین بشناسند ولی در رفتار و گفتارش اولویت‌بندی‌های پیامبر(ص) را تغییر بدهد و به مردم پیام بدهد که دین آن نیست و این است، باز بدعت است. چیزهایی که دین خدا هست را به مردم نگویی و گزینشی برخورد کنی و چیزهایی که دین نیست را به مردم بگویی یا چیزهایی که مفاهیم درجه ده دین است به عنوان مفاهیم درجه یک دین مطرح کنی و درجه یک دین را به عنوان درجه ده معرفی کنی همه بدعت است. بدعت فقط این نیست که یک کسی بیاید و بگوید واجب حرام است. نماز صبح دو رکعت نیست و سه رکعت است. بعضی‌ها فکر کرده‌اند فقط همین بدعت است. این نمونه‌ی احمقانه‌ی بدعت‌گذاری است. بدعت‌گذار احمق این‌طور حرف می‌زند که نماز صبح سه رکعت است. بدعت‌گذارهای روباه داریم که آب از آب تکان نمی‌خورد. یکی هم توهم اسلام‌شناسی است. اسلام یک اقیانوس است و آدم هر چه بیشتر جلو می‌رود در ابعاد مختلف می‌بیند اصلاً لب اقیانوس هم نیست. من نمی‌دانم این همه معارف عمیق و دقیق آمده چه زمانی و کجا و چه کسی به آن‌ها وقوف اجتهادی پیدا کند. یک اقیانوس عظیمی است که به هر طرف آن نگاه می‌کنی می‌بینی اصلاً ته ندارد. هر چه آدم جلوتر می‌رود بیشتر احساس عجز و بی‌سوادی و بدبختی می‌کند. احساس جهل بیشتر می‌کند. بنده الان طلبه هستم و سی سال پیش هم طلبه بودم. الان که نگاه می‌کنم نسبت به 20 سال پیش بیشتر می‌فهمم که هیچ چیز سرم نمی‌شود. در حالی که اوایل طلبگی خیال می‌کردیم خیلی چیزها را فهمیدیم. می‌گویند طلبه‌ها اول سینه‌شان را وجب می‌کنند که این همه علم کجا جا می‌شود. مثلاً پدر او یک چیزی می‌گوید و این به پدر یا استاد یا مادر خودش می‌گوید ما هم آدم هستیم و شما هم آدم هستید. توهم اسلام‌شناسی است و اسلام‌شناسی نیست. یعنی اگر کسی فکر کند با کفایه و مکاسب خواندن اسلام‌شناس می‌شود یا با صرف و نحو اسلام‌شناس می‌شود در اشتباه است. اولاً نمی‌دانم چرا طلبه‌های امروز کار 5 سال را در ده سال می‌کنند. با این که کتاب‌ها آسان‌تر و ساده‌تر شده است. زمان ما در منطق حاشیه ملا عبدالله و شرح شمسیه را می‌خواندیم، در ادبیات غیر از صرف و نحو بیان و مبانی بیان و متول می‌خواندیم. الان به نظر من دیگر کسی متول نمی‌خواند. استاد ما می‌آمد و مقامات حریری می‌گفت. الان که در حوزه‌ها این‌ها را نمی‌خوانند. البته اشکالی ندارد. اگر این آسان‌ کردن در موفق‌تر کردن مؤثر باشد خوب است. ولی متأسفانه زحمتکشی هر چه کم‌تر می‌شود بدتر است. مثلاً من یادم هست قبل از ما در اصول، قوانین می‌خواندند. زمان ما قوانین را تدریس نمی‌کردند. ما با رفقای خودمان می‌نشستیم یک بخش‌های مهمی از قوانین را مباحثه می‌کردیم. با این که اصلاً تدریس نمی‌شد. الان طلبه‌های ما اصلاً قوانین اصول را نمی‌بینند. مقامات حریری را کسی از شما در ادبیات خوانده است؟ می‌خوانید؟ درس‌های عادی صرف و نحو را هم آسان می‌کنند. لذا هر چه جلوتر می‌رویم طلبه‌های ما و در نظام‌سازی آموزش و پرورش هم کارآمدی زیادتر نمی‌شود. اگر کارآمدی زیادتر بشود که خوب است. یعنی بگوید بعضی چیزها زائد است و آن‌ها را کنار می‌گذاریم و به جای آن یک کارهایی می‌کنیم که برای جامعه‌سازی و تمدن‌سازی مناسب‌تر باشد. در حذفیات عمل کردیم و جایی که باید اضافه می‌شد چقدر کار شده است؟ حالا اصلاً نمی‌خواهم منفی‌بافی بکنم. کارهای مثبتی هم شئده است. فضلای خوبی هم تربیت می‌شوند. نسبت به 20 سال پیش یک جهاتی از حوزه خیلی بهتر هم هست ولی هنوز آماده‌ی نظام‌سازی نیست. در روایت فرمودند اگر پیروان خود را جدا کنیم میان آن‌ها جز اهل حرف پیدا نمی‌کنیم و اگر آن‌ها را بیازماییم، همین‌هایی که ادعای ولایتی می‌کنند به عرصه بیایند، اکثر آن‌ها مرتد از آب در می‌آیند. فقط حرف می‌زنند. نه دین را می‌شناسند و نه پای آن می‌ایستند. در همین حدی که مجلس روضه‌ای بگیریم. در همین حد دین دارد. از امام کاظم(ع) هم نقل شده که فرمودند هر چه نگاه می‌کنی اهل حرف هستند. لحظه‌ی عمل که بیاید همه‌ی این‌ها مرتد از کار در می‌آیند. حالا ایشان در روایت می‌فرماید همه ولی من احتیاط می‌کنم و می‌گویم اکثراً چون شاید منظور این بوده است. اگر بنا باشد این‌ها را الک کنیم و خوب و بد را جدا بکنیم از هر هزار نفر یک نفر پیدا می‌کنیم. این همین الان هم صدق می‌کند. الان ما صد هزار طلبه هستیم. تعداد ما از صد هزار بیشتر است. این روایت امام در مورد ما طلبه‌ها هم صادق است. اگر ما را الک بکنند در انتها از هزار نفر یک نفر بماند باید عمامه‌ها را بالا بیندازیم. امام فرمود از هر هزار نفر یک نفر خالص پیدا می‌کنم. این‌ها آزموده نشده‌اند که ببینند در برابر شهوت، در برابر ثروت و پول، در برابر حب جاه و ریاست و قدرت، چه کار می‌کنند. در برابر این مسائل هنوز آزمایش نشده‌اند که آن لحظه که باید بین دین و این‌ها یکی را انتخاب کند کدام را انتخاب می‌کند. بگذار فرصت انتخاب پیدا بکنند. امام(ع) فرمود خواهید دید این‌هایی که می‌گویند شیعه‌ی ما هستند در لحظه‌ای که بتوانند انتخاب بکنند ما را انتخاب نمی‌کنند. الان این حرف‌ها را می‌زنند چون امکان انتخاب و حق انتخاب ندارد بلکه نان آن‌ها در همین کارهاست. این تعبیر خیلی تعبیر تکان‌دهنده‌ای است. امام(ع) فرمودند موقع امتحان که باید بین دنیا و آخرت خود انتخاب کنند، بین تکلیف و راحتی از هر هزار تن یک تن پیدا نشود و اگر این‌ها را از قربال بگذرانم کسی نمی‌ماند جز همین‌هایی که اطراف خودم هستند. این‌هایی که می‌گویم عین روایت است. فرمودند بر اریکه‌ها لمیده‌اند. به پشتی‌ها تکیه زده‌اند و می‌گویند ما شیعه هستیم در صورتی که شیعه‌ی علی(ع) خودش را در مقام عمل نشان می‌دهد و نه در حرف. با سخنرانی و تظاهرات مذهبی همه شیعه هستند. فرمودند شیعه را من اصلاً این‌جا نمی‌شناسم. آن لحظه‌ای که باید از جان و مال و آبرو و راحتی خود در راه حق بگذرد می‌شناسم که چه کسی شیعه است. امام صادق(ع) می‌فرماید شیعه‌ی ما نیست آن که به زبان دم از تشیع و مذهب و اصول می‌زند اما در عمل هیچ فرقی با بقیه ندارد و دقیقاً مثل بقیه عمل می‌کند که اگر صحبت‌های او را نشنود ولی سبک زندگی او را نگاه کند هیچ تفاوتی بین او و دیگران نبیند. نکته‌ی دیگر از منظر امام صادق(ع) روشن‌بینی در تشیع است. درک دقیق دین است. امام صادق(ع) فرمودند شیعه‌ی ما چهار چشم دارد. همه دو چشم روی سر دارند و فقط ظواهر را می‌بینند اما شیعه چهار چشم دارد و دو چشم هم در قلب خود دارد. بینش قلبی و عقلی هم دارد و فقط ظاهربین نیست. امام صادق(ع) فرمودند اگر شیعه‌ی راستین باشیم دنیای ما هم درست است. بعضی‌ها می‌گویند مؤمن را فقط در آخرت می‌توان شناخت. امام صادق(ع) می‌فرماید نه‌خیر، در همین دنیا هم می‌توان فهمید. تعبیر ایشان این است که می‌فرماید اگر شیعیان ما درست بودند و واقعاً شیعه بودند فرشتگان با آن‌ها مصاحفه می‌کردند و در همین دنیا با آن‌ها دست می‌دادند و ابرها بر سرشان سایه می‌انداخت و هر جا می‌رفتند ابر هم با آن‌ها می‌آمد. یعنی یک نوع ولایت تکوینی هم در حد خودشان پیدا می‌کردند و در روز می‌درخشیدند چه به شب برسد. در روز که خورشید هست این‌ها می‌درخشیدند. یعنی حقیقت خودش را این‌قدر آشکار نشان می‌دهد و از بالا و پایین روزی می‌گرفتند. یعنی دنیای آن‌ها هم درست بود. این که تو می‌بینی کسانی به عنوان مسلمان یا شیعه مطرح هستند و فقر و نکبت و بی‌عدالتی و عقب‌ماندگی و حقارت بین آن‌ها هست امام صادق(ع) می‌فرماید برای این‌که شیعه نیستند. می‌فرماید اگر به این اصولی که ما می‌گوییم واقعاً آگاه باشید و عمل بکنید مطمئن باشید از نظر دنیوی هم گرفتار فقر و گرسنگی نمی‌شوید. حتی از نظر مادی نیازمند نمی‌شوید و نعمات خدا از بالا و پایین می‌رسند. قرآن هم وعده داده آن‌هایی که تقوا داشته باشند از زمین و آسمان و از اطراف برای آن‌ها می‌فرستیم که دنیای آن‌ها هم تأمین باشد. امام صادق(ع) فرمود اگر شیعیان ما شیعه بودند هر چه می‌خواستند خدا به آن‌ها می‌داد. یعنی مستجب‌الدعوه بودند. ساده‌زیستی، عقلانیت، جهاد و فداکاری و نه راحت‌طلبی. فرمودند شیعه هر جا باشد، حالا به طور خاص عالم شیعه را می‌گوییم، مثل یک دژ در هم نشکستنی است. یک خطی است که هرگز سقوط نمی‌کند. سینه‌هایشان پر از امانت، اندیشه‌هایشان درست و صائب، در همه‌ی موارد درست می‌اندیشند و فکر می‌کنند. اهل تفکر هستند. سخن‌چین و دهان‌لق نیستند و هر چه به دهان آن‌ها بیاید را نمی‌گویند. بر کلمه مسلط هستند. جفاکار نیستند. هیچ حقی را پایمال نمی‌کنند. نه در خانواده و با زن و بچه و همسر خودش تا به بیرون و کل جامعه برسد. دو رو نیستند. بین باطن و ظاهر شکاف نیست. ساده‌زیستی هم هست. روایتی برای امیرالمؤمنین علی(ع) دیدم که برای امثال خود بنده که باعث شرمندگی بود. البته ما هم در سن شما لاغر بودیم و الان این‌طور شده‌ایم. در روایت از امیرالمؤمنین علی(ع) دیدم که می‌فرماید می‌دانید شیعه چه کسی است؟ کسانی که لب‌هایشان خشکیده و شکم‌هایشان از گرسنگی به پشت چسبیده است و هیچ وقت به دنبال منافع خودشان نیستند که چه کار کنم به من بیشتر خوش بگذره و صبح تا شب و شب تا صبح به دنبال وظایف خود هستند. همین‌طور انسان‌دوستی جعفری هم مهم است. این‌ها می‌تواند اصول حاکم بر نظام‌سازی و فقه سیاسی جعفری باشد که از امام صادق(ع) نقل شد فرمودند ضرورت عشق به دین عشق به برادر دینی است. یعنی نمی‌توان ادعای دین‌داری بکنیم در حالی که انسان‌دوست نیستیم. دل ما برای انسان نسوزد ولی بگوییم خدامحور هستیم. خدامحور به معنی انسان‌دوست است. این هم روایت امام صادق(ع) است. حالا این روایت‌ها را در حوزه‌ی قاعده‌سازی در فقه سیاسی گوش کنید. به امثال این روایات که هزاران هزار روایت است توجه داشته باشید که چه آثاری در فقه سیاسی دارد و همین‌طور که باز دین فطری است و این خیلی روایت عجیبی از امام صادق(ع) است. من شبیه به این را در جایی ندیده‌ام. فرمودند هرگز قلب انسان به باطل بودن حق و به حق بودن باطل یقین نمی‌کند. قلب انسان و فطرت انسان هیچ وقت نمی‌تواند به یک باطل یقین کند. حق و باطل را به طور یقینی اشتباه نمی‌گیری. یعنی خداوند به طور خودکار در فطرت یک ترازو و معیاری گذاشته است. طبیعت و فطرت انسان با باطل خو نمی‌گیرد. همین‌طور این تعبیر امام صادق(ع) که فرمودند خدا هیچ عملی را بی‌شناخت نمی‌پذیرد و هیچ شناختی را بی‌عمل نمی‌پذیرد. این ملازمه‌ی بین عقل و اراده، بین نظر و عمل است. این یعنی این‌که جامعه‌ی روحانیت و طلبگی ما، جامعه‌ی شیعی ما و نظام ما باید این را بداند که عمل مذهبی بدون درک درست دین و یا مفاهیم و بحث‌های نظری بدون عمل‌گرایی از نظر امام صادق(ع) باطل است. عنوان این جلسه بحث فقه سیاسی شیعه و رابطه‌ی آن با سیاست مدرن بود بگویم که ما نظام سیاسی تشکیل داده‌ایم. ما الان جلودار یک نهضت تمدن‌ساز اسلامی در عصر جدید شده‌ایم. بقیه‌ی مسلمین ولو از مذاهب دیگر یک چشم به ما دارند. دشمنان دین هم همین‌طور هستند. یک حرکت عظیمی شروع شده است. باید درس و بحث‌ها و پژوهش‌ها را با این قضیه تطبیق داد. من راجع به این مسئله صحبت بکنم. دو، سه بحث را هم مبنای این بحث قرار می‌دهم. اصل اول این است که مفهوم اجتهاد در فقه سیاسی چیست؟ فقیه سیاسی و اقتصادی، یعنی نظام‌سازی کدام است و خط قرمزها کجاست؟ یعنی آسیب‌شناسی در فقه نظام بکنیم. آن چیزی که می‌خواهم این‌جا به طور خاص اشاره کنم اشاره‌ای به قواعد فقهی است که برای نظام‌سازی مفید هستند. اصل ادعا این است که ظرفیت عظیمی برای استنباط قواعد فقهی که مستقیم یا غیر مستقیم به درد نظام‌سازی می‌خورند، یعنی فقه سیاسی و فقه اقتصادی و فقه حقوق در عرصه‌ی عمومی محسوب می‌شوند، ظرفیت عظیمی در فقه شیعه، در منابع اسلام و تشیع هست که معطل مانده است. یک بار دیگر عرض می‌کنم. ظرفیت عظیمی برای قاعده‌سازی فقهی در عرصه‌ی فقه سیاسی و اقتصادی، فقه حکومتی یا نظام‌سازی و تمدن‌سازی در قرآن و حدیث وجود دارد که با همین روش‌های جواهری، فقه سنتی کاملاً قابل دستیابی است ولی این ظرفیت عظیم معطل و ناشناخته مانده است. به عبارت دیگر پیش فرض بنده بر این ادعا این است که قواعد فقهی به لحاظ منبع اگر توقیفی است باید در تعامل عقل و نقل قاعده‌ی فقهی به دست بیاید. ما بعضی از قواعد فقهی را داریم که حتی یک آیه و حدیث هم برای آن ندارند ولی قاعده‌ی فقهی هستند و از آن استفاده می‌شود. استفاده‌های مهمی هم از آن می‌شود. فقط با استدلال عقلی و با استنباط عقلی از جهت‌گیری کلی شریعت استفاده شده است. قواعد مهم فقهی داریم که کل مبنای این‌ها یک خبر واحد است و حتی در سند آن هم اکثر آقایان بحث دارند. ولی این را به عنوان یک قاعده‌ی فقهی پذیرفته‌اند و چقدر فروع مهم فقهی بر آن بار می‌شود. من برای این که کلی‌گویی نکرده باشم یک مثال می‌زنم. خب وقتی یک همچین ظرفیتی در یک خبر واحد با سند ضعیف هست و از آن این همه استفاده می‌کنید، آن همه اخبار متواتر با سند قوی و به خصوص آیات قرآن چرا در عرصه‌ی قاعده‌سازی فقهی برای فقه سیاسی و حکومتی که شامل فقه اقتصادی و سیاسی و حقوق خانواده و مفاهیم حقوق مدنی و جزایی، روابط بین الملل و از این قبیل تعطیل کردیم و کنار گذاشته‌ایم؟ برای این که سخت است. برای این که این‌ها تولید فکر و تولید علم است. برای این که اجتهاد حقیقی این‌هاست که اجتهاد به معنی حل مسائل حل نشده است. منتها بر اساس همان مبانی عقلی و نقلی شریعت و همان متد جواهری و نه بدعت‌گذاری. نه روشنفکربازی و نه تحجر. اجتهاد این است. آن که اجتهاد نیست. البته آن راحت است. چون منابع آن موجود است. این ابواب موجود فقهی ما بسیار بسیار مهم هستند. اما خیلی آسان است. یعنی یک موضوع را برداری که قبل از شما ده نفر مجتهد بزرگ راجع به آن اظهار نظر کرده‌اند، تعقیبات آقایان را بخوانید، آیات و روایاتی که در مضان به این است را بخوانی، تفسیر هم رجوع کنی، یک سند هم نگاه کنی و بیایی این‌ها را بگویی و اسم آن را درس خارج بگذاریم. این خیلی آسان است. خیلی آسان است. اما کاری که سخت است این است که هزاران مسئله وجود دارد. الان که نظام‌سازی کرده‌ای از تو می‌پرسند. در رساله‌ها نیست، در درس و بحث خارج فقه هم بحث نمی‌شود و در آخر یک نفر باید جداگانه بنشیند راجع به این مسائل بحث کند و روال عادی آموزش و پژوهش حوزه را در این مسائل قرار ندهیم. اگر قرار ندهیم خطرناک است. این به معنی ترویج سکولاریزم است. اگر فقه و اجتهاد وارد عرصه‌ی نظام‌سازی نشود به این معنی است که شما نظام‌سازی را به عهده‌ی جریان‌های غیر دینی گذاشته‌ای. چون آن‌ها که کار خودشان را می‌کنند، تو بی‌کار هستی و در صحنه نیستی. اجتهاد سخت است. یک بار با بعضی از بزرگان از اساتید خودمان که الان جزو مراجع هستند بحث می‌کردیم. گفتم سبک توضیح‌ المسائل‌نویسی ما اشکال دارد. مردم فکر می‌کنند این توضیح المسائل را خود مراجع و علما می‌نویسند. نمی‌دانند که مثلاً طلبه یا شاگردی می‌رود از حواشی که ایشان بر دو، سه منبع زده، مثلاً بر شرایع یا وسایل و از این قبیل حاشیه زده، جمع می‌کنند و می‌آورند. اما این‌که این حاشیه بر چه زده شده و آن مسئله به لحاظ فقهی به درد درس و بحث خارج می‌خورد برای این‌که ذهن طلبه را با این روش و متد آشنا کند اما به درد مراجع عام نمی‌خورد را نمی‌دانند. شما وقتی توضیح المسائل را به بازار می‌آوری و مردم عادی و جوان عادی که اصلاً گاهی نثر این توضیح المسائل را درست نمی‌تواند بخواند و نمی‌فهمد چه هست و با خود می‌گوید این جمله‌ها یعنی چه و چه معنی دارد، می‌تواند استفاده کند؟ بعد مسائلی که در بخشی از توضیح المسائل می‌آید بعضی مسائل بسیار بسیار مهم است که هر روز مردم گرفتار آن هستند و در هیچ توضیح المسائلی نیست. همه هر روز گرفتار آن هستند. حالا قبلاً بیشتر بود. بعضی مسائل که هیچ کس امروز گرفتار آن نیست. مسئله‌ی خاصی در مورد شخص خاصی بود. در تمام توضیح المسائل به تکرار آمده است. همین‌طور از وقتی که جامعه‌ی عباسی نوشته شد همین‌طور می‌آید. چون در آن‌جا آمده در این‌جا هم می‌آید. ما باید به بیرون نگاه بکنیم. مردم فکر می‌کنند این موسوعه‌ی فقه شیعه است. فکر می‌کنند این دایره المعارف فقه است. فکر می‌کنند همه‌ی احکام دین این‌هاست. شما یک وقت این را به طلبه می‌دهی، که طلبه احتیاجی به توضیح المسائل فارسی ندارد. طلبه به منابع رجوع می‌کند. یا اهل درس و استدلال و درس خارج است یا اگر سطح می‌خواند روشن است که چه کتاب‌هایی است. مسائل در توضیح المسائل هست که اصلاً برای هیچ کس مطرح نیست و هیچ کس مبتلا به نیست. مسائلی که به شدت امروز مردم گرفتار آن‌ها هستند و نمی‌دانند حکم چیست و خلاف شرع عمل می‌کنند در توضیح المسائل‌ها نیست. شما می‌دانید که همین امر به معروف و نهی از منکر در رساله‌ها نبود و امام دوباره آورد. البته قبلاً بود ولی شاید دو، سه قرن کسی در توضیح المسائل امر به معروف و نهی از منکر را نمی‌آورد. امام دوباره این را به رساله‌ها برگرداند. صدها و هزاران مسائل مهم هست که امروز مردم گرفتار آن هستند و در هیچ توضیح المسائلی نیست. چرا نیست؟ بعضی مسائلی که یک مسئله‌ی شخصی است و مثلاً یک کسی در بیابان گیر کرده، آب نیست، خاک نیست، دستشویی کرده و یک استخوان شتری پیدا کرده است. حالا سوال برای او پیش می‌آید که من با این استخوان تطهیر بکنم آیا درست هست یا نه. حالا مردم استخوان شتر را از کجا گیر بیاورند که این سوال را در توضیح المسائل می‌آوری؟ یک کسی یک جایی گیر کرده است. از این مسائل که دو میلیون مورد هست. همین حالا می‌خواهید صد مسئله مطرح کنیم که همین الان مردم در کوچه‌ها و خیابان‌ها و میهمانی‌‌های خود گرفتار آن هستند و نمی‌دانند این کار به لحاظ شرعی حکم حرمت دارد یا نه. خب این که تقصیر مراجع نیست. البته به نظر من همه مسئول هستند. ما توضیح‌ المسائل نوشتن برای این مردمی که پای اینترنت و ماهواره و کتاب‌های مختلف هستند و سبک‌های مختلف زندگی را نگاه می‌کند، نداریم. می‌گوید سبک زندگی شیعی و اسلامی چیست؟ می‌گویند توضیح‌ المسائل را بردار. بعد توضیح‌ المسائل را بر می‌دارد اولاً نثر آن را نمی‌فهمد. یک وقتی بعضی از آقایان شروع کردند با نثر ساده گزینش مسائلی که مبتلا به مردم است را آوردند. الان هم یکی، دو نفر هستند ولی این مسئله باز هم در حاشیه‌ی فقه است. وقتی نگاه می‌کنی فکر می‌کنی توضیح‌ المسائل سوسولی است. بعضی‌ها می‌گویند این‌ توضیح‌ المسائل‌ها سوسولی است و مدرن‌بازی است. آقا مخاطب توضیح‌ المسائل مردم عادی هستند. به بچه‌ی خودت نگاه بکن که در خانه‌ی خودت تربیت شده است. اگر توضیح‌ المسائل را دست بگیرد چه می‌فهمد؟ مسئله همین‌طور بدون مقدمه و بدون شرایط گفته می‌شود. چون آن سبک بحث مربوط به بحث پژوهشی و اجتهادی است. این طرز بحث آن‌جا عالی است. ولی همان را بدون رعایت مقتضیات را بیاوری و روی دست و بال مردم بیندازی درست نیست. این کار را خود اهل بیت(ع) نمی‌کردند. بروید ببینید اهل بیت(ع) چقدر زیبا و دقیق و مناسب با مخاطب بهترین کلمات را انتخاب می‌کردند. هزار شرایط جنبی را رعایت می‌کنند و بعد یک چیزی را می‌گویند. حتی در طرز بیان احکام باید اجتهاد کرد. حتی طرز توضیح‌ المسائل نویسی مهم است. انتخاب نوع آن مهم است. چه چیزی را کجا، چه زمانی و با چه زبانی بگویی و چه زمانی نگویی مهم است. خدا عقل هم داده است. باید از عقل استفاده کرد. حتی در طرز مسئله‌گویی باید دقت کرد. در انتخاب آیه و حدیث، در نحوه‌ی بیان آیه و حدیث باید دقت کرد. می‌خواهید آیه و حدیث بخوانیم و غیر از دین هیچ چیز نگوییم و وقتی از جلسه بیرون می‌روند کافر بیرون بروند؟ می‌شود یا نمی‌شود؟ می‌خواهید به همین شکل خود شما را کافر کنم؟ شما بیایید و بنده فقط قرآن و حدیث برای شما می‌خوانم منتها بدون بیان مقدمات و مؤخرات و شرط و این که معنی این چیست. بدون ارتباط و گزینشی می‌گویم. امام گفت حکومت می‌تواند مداخله کند و ولایت مطلقه در معاملات بین دولت و حکومت با شهروندان دارد و مصلحت جامعه و نظام را قید قرار بدهد و با او می‌تواند این قراردادهای خاص را به خاطر مصلحت نظام یک طرفه وتو کند. بعضی از بزرگان فرمودند با این حساب پس احکام و معاملات اسلامی چه می‌شود؟ فردا مضاربه و مزارعه و مساقات را بگوییم فلان است. امام فرمود اولاً فرض کنید لازم بشود به خاطر فقه حکومتی، حکومت شرایط و قیودی برای همین مضاربه و مساقات بگذارد که در شرایط عادی معامله‌ی شخصی بین دو شهروند است و بحث حکومتی نیست. چون فقه حکومتی که آمد مسئله‌ی دیگری مطرح می‌شود. یک چیزی به نام حق عموم و حق حکومت مطرح می‌شود. اصلاً مفهوم ولایت همین است. این بزرگان مسئله را در حد فقه خصوصی نگاه می‌کردند. در حد روابط عادی شهروندی نگاه می‌کردند که وقتی دو نفر با هم ترازی در یک معامله می‌کنند یا کارگر و کارفرما در باب اجاره با هم ترازی می‌کنند طبق ترازی و شرط دو طرف عمل می‌کنی. اما از یک طرف می‌گویید حکومت می‌تواند برای ازدواج و طلاق، برای حقوق کار، رابطه‌ی کارگر و کارفرما جدا از توافق خود دو طرف یک سری شرط‌هایی را تحمیل و الزامی بکند. بعضی از آقایان فکر می‌کردند این بدعت است. به این قضیه توجه نداشتند. چون فقه را فقط از منظر شخصی می‌دیدند. فقه حکومتی را نگاه نمی‌کردند. چون فقه حکومتی در فرهنگ شیعه ضعیف شد. چون حکومت نداشته است. همیشه به عنوان اپوزوسیون یک فقه زیرزمینی بوده است. طبیعتاً در روابط خصوصی بحث می‌کرده است. یا این که بعضی از آقایان دیگر فتوا دادند که شخص مالک زمین خود است و هر چه زیر زمین او پیدا بشود برای خودش است. یعنی این زمین تا ریشه‌هایش و تا اعماق برای مالک خصوصی است و تا آسمان هم همین‌طور است. لذا اگر کسی یک قطعه زمین خرید و زیر آن منبع نفت پیدا شد این نفت برای خود اوست. این نگاه به فقه خصوصی است. امام گفت یعنی چه که برای اوست؟ او سطح زمین را حق دارد بخرد و کار بکند. منابع زیرزمینی برای حکومت و برای کل جامعه است. برای او نیست. ببینید این طور نگاه‌ها چقدر تصادم پیدا می‌کند. شما می‌دانید که با این تفکرها اصلاً دو فقه بیرون می‌آید. با یک فقه تمام تصمیمات حکومتی بدعت می‌شود. لذا کسی که ولایت فقیه را قبول ندارد و کسی که معتقد است شریعت عمومی در زمان غیبت نباید اجرا بشود و فقط احکام خصوصی فقهی اجرا می‌شود و الا بخش اعظم احکام‌الله در قرآن و روایات که مسائل اجتماعی و حکومتی و اقتصادی و سیاسی است از نظر این آقایان بگویند یا نگویند تا ظهور حضرت تعطیل است. یعنی اقتصاد و سیاست و روزنامه‌ها و آموزش و پژوهش و خانواده با نظام سکولار غربی و شرقی اداره بشود از نظر این‌ها مثل این‌که اشکالی ندارد ولی با روش اجتهاد شیعی حکومتی نباید اداره بشود. خب این‌ها دو طرز نگاه است و الا کسی نگفته با تحول زمان صرفاً شریعت متحول می‌شود. شریعت بر موضوعات و بر اساس ملاکات حکم آورده و اگر زمان و مکان در تغییر ملاک دخالت داشت یعنی ویژگی‌های درونی و بیرونی و قید و شرط او طبیعتاً در روابط اجتماعی تغییر کرد حکم هم تغییر می‌کند. ضمن این که ما یک چیزی به نام حق حکومت یعنی حق عمومی و حق جامعه جدا از حق خصوصی داریم. حق‌الناس در فقه ما معمولاً در حد حقوق شخصی مطرح می‌شود. در حالی که حق‌الناس بالاتر حق عمومی جامعه است. اگر از منظر عمومی به فقه حکومتی نگاه نکنی شما اصلاً نمی‌توانی تمدن‌سازی بکنی و تمدن باید تا آخر سکولار بماند. این است که می‌گویم این تفکر ظاهراً مذهبی دو آتشه است اما عملاً بداند یا نداند به سکولاریزاسیون نهادهای اجتماعی و اقتصادی و فقهی دامن می‌زند.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha